ولی آقا مهندس خواهرتون به ما قول مساعدت داده بودند.
- خواهر من حالا یه چیزی گفته. اون فعلا برای برج جدیدش مشکل نقدینگی داره و دیگه اعتبارش پیش مترو تموم شده. بالاخره بقیه هئیت مدیره هم به من فشار میارن.
- ولی آقای مهندس ما چی جوری نیروهامون رو توی آخر هفته از شمال جمع کنیم برای نمایشگاه. بالاخره اگه بخواهیم این مرفهین بی درد رو از آمل و اطرافش برگردونیم تهران کلی وقت لازمه. شما میتونی توی 33 دقیقه همه رو جمع کنی توی دل تهران. تازه توی مترو براشون فیلم آموزش خرابکاری هم بزاری.
- ای بابا چه گیری افتادیم از دست این آبجی خانوم. بگو آخه تو کار رو زندگی نداری صبح تا شب دنبال اغتشاشی. اصلا آقا میدونی چیه؟ این آبجی ما قبل از تولد هم توی لیست سیاه بود.
- حالا میگید من جواب اونوری ها رو چی بدم؟ بالاخره کلی دلار این وسط هست که نمیشه از دست داد. ما نخوریم یه مشت تازه به دوران رسیده میخورن. شما یه کاریش بکن
- والا چی بگم ، بابا هم که فعلا مصلحت نمیدونن توی این پروژه عظیم و ملی شرکتی داشته باشند. مهدی هم اوضاعش خرابه. منم اگه سوتی بدم و این سنگر هم از دست بدم اوضاع خراب میشه. باید فکر کنم.
- فکر نداره که. ببین این شهردار چی جوری تونل رو زود تموم کرد. شما هم یکم بزن تو سر بودجه و بدهی که تا شروع نمایشگاه خط رو افتتاح کنی. اولین مسافراش هم با من .
- اولا همچین هم زود نبود چهار بار زورشمار! رو صفر کردن. تازه من که مثل اون ها کلی روزنامه و نشریه ندارم بتونم سر و ته بودجه و خرجش رو هم بیارم. سه سوته سوت میشم! بعد هم اصولا باید کسایی که برای این کشور خون دادند پروژه رو افتتاح کنند . مسافر های شما که خون ببینن غش میکنند.
- خون دادند داداش! حالا خون خودشون نبوده خون بقیه رو که ریختن. حالا درسته اونهایی که خونشون ریخته مثل ما بی بی سی نداشتن که اسم هاشون رو اعلام کنه. ولی بالاخره که ریخته شده. شما جورش کن من قول میدم چند تا خون دیگه هم بریزن.
- من میترسم ، این قوه قضاییه تازگی ها بد جوری زده تو گوش مفاسد. میترسم سند مندی رو کنند آبرومون بره ها.
- شما نترس اون با من. فقط باید یه کنفرانس داغ برگزار کنی

- کنفرانس؟ جون من این یکی رو بیخیال .دوباره مثل خط هفت میکروفن ما رو قطع میکنند . منم که اعصاب ندارم هرچی از دهنم در میاد میگم بد میشه برای بابام!
- نه من هماهنگ کردم پخش مستقیم باشه که نتونن قطع کنند. بالاخره رسانه میلی که میگن همینه دیگه. ما نتونیم چند تا فراماسون رو بزاریم توی اونجا که باید ببندنمون به گاری.
- بد فکری هم نیست ها. شما این رفیق هات رو بزار روی گاری بعد تا تهران بکششون.
- راست میگی ها. چرا به فکر خودم نرسید. این جوری پول بنزین و هم نمیدیم.
- آره این جوری روحیه هم میگیرن و به جای غرفه کیهان کل نمایشگاه رو تحریم میکنند.
- موافقم. پس زنگ بزنم خبر بدم یه گاری هم برای شما آماده کنند که دیگه آدم های بیشتری بیاریم